«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏*بِالْبَیِّناتِ‏ وَ الزُّبُر... نحل/43ـ44 »
«وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏: انبیاء/7ـ8»

 قرآن در دو مورد تعبیر «اهل الذکر» را به کار می‌برد:
 1. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏*بِالْبَیِّناتِ‏ وَ الزُّبُر... نحل/43ـ44 » «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏: انبیاء/7ـ8»
  قرآن دو مورد به طور اختصاصی امر به سؤال کردن «اهل الذکر» کرده که طبق ادله محکم «اهل البیت»؛ بنابر این یکی از حقوق اهل بیت مرجعیت علمی و دینی است.
 
مفردات:
 ذکر: خلاف نسیان، ضد سهو، حاضر بودن معنی در خاطر، یادآوردن.
 اصطلاح: «گاه مراد هیئت نفسانی است که شخص به وسیله آن می تواند آنچه از آگاهی ها را به دست آورده نگه دارد = حفظ
 با این تفاوت که حفظ به اعتبار نگه داشتن و ذکر به اعتبار حاضر کردن آن در ذهن است.

 

 حضور شیء در قلب و زبان را ذکر گویند که هر یک دو گونه‌اند: 1. ذکر بعد از فراموشی، 2. ذکر بدون سابقه فراموشی برای ادامه حفظ» راغب
 اصل ذکر = ذکر قلبی
 علت کاربرد آن در لفظ؛ زیرا لفظ معنا را بر قلب القا می‌کند.
 عرف قرآن: ذکر بدون مقید بودن به قید = یاد خدا، گاه ذکر= ذکر لفظی زبانی
 کاربرد ذکر در قرآن:
 قرآن (طه/124)، رسول (طلاق/10)، نماز (عنکبوت/45)، حدیث و سخن گفتن (یوسف/42) شرف (زخرف/44)
 معناشناسی اهل الذکر
 دیدگاه قرآن پژوهان تحت تأثیر سیاق این دو آیه قرار دارد، اهل الذکر= اهل الکتاب، یا اهل العلم به اخبار گذشتگان
 چون مشرکان می‌پنداشتند خدا بزرگتر از آن است که پیک خود را از بشر زمینی انتخاب کند، ‌به آنان گفته شده که از اهل‌الذکر بپرسند، تا بفهمند که خدا در امتهای پیشین نیز بشری برای رسالت خود فرستاده است. (دیدگاه قابل توجه مفسران شیعه و اهل سنت)
 شیخ طوسی در تبیان  (م460ق): اهل الذکر= اهل الکتاب، اهل القرآن، اهل العلم به اخبار گذشتگان، از امام باقرg: «نحن اهل‌الذکر»
 طبرسی در مجمع البیان(م548ق): اهل الذکر= اهل القرآن، از امام باقرg : اهل البیت اهل القرآن هستند. در جوامع الجامع: اکتفا به نقل اقوال و روایات نموده، در سوره نحل: آنان را اهل کتاب ذکر می‌کند.
 ابوالفتوح رازی (ق6)، ملا فتح الله کاشانی (ق10)، ابن ابی جامع عاملی ( ق12)، بانو امین اصفهانی، ... : تنها نقل اقوال
 اکثر اهل سنت: اهل الذکر= اهل کتاب یا اهل تورا?
 برخی اهل سنت: اهل الذکر= عالمان به اخبار گذشتگان
 جمعی اندک از اهل سنت: اهل الذکر= اهل القرآن به نقل روایت از ابن عباس (قرطبی) که با استقبال اهل سنت مواجه نشده است.
 اهل الذکر در روایات:
 احادیث اهل سنت که همسو با شیعه است: اهل الذکر ماییم. حدیث امام علیg، امام باقرg، ابن عباس با یک سند
 روایات متواتر شیعه بدون استثنا اهل الذکر = اهل البیت
 مرحوم صفار (م290ق) در باب «فی ائم? آل محمد انهم اهل الذکر الذین امر الله بسؤالهم ...» با نقل 28 روایت.
 کلینی در باب « ان اهل الذکر الذین امر اله الخلق بسؤالهم هم الائمه»
 علامه مجلسی در بحار الانوار، ذیل باب «أنهم الذکر و اهل الذکر و انهم المسؤلون...» با ذکر 65 حدیث
 سایر دانشمندان از قبیل: سید هاشم بحرانی، علی بن جمعه حویزی و ...
 مجموع احادیث: در حد تواتر، برخی با اسناد صحیح روایت کلینی نُه حدیث که علامه مجلسی 5 تا را با سند صحیح و 1 مورد را حسن موثق دانسته است. این احادیث «اهل الذکر» تنها « اهل البیت» هستند.
 عملکرد مفسران شیعه پیرامون این روایات:
 1. گروهی به نقل اندکی روایات بسنده کرده‌اند.
 نکته: برخی از احادیث معنای اهل الذکر را تنها به اهل البیت اختصاص داده‌اند، بنابر این در هیچ روایتی نقل نشده که اهل الذکر را بر غیر خود تطبیق کرده باشند، بلکه سایرین را رد کرده‌اند.
 امام صادق علیه السلام: «هم آل محمد علیهم السلام، فذکرنا له حدیث الکلبی، انه قال: هی فی اهل الکتاب، قال: فلعنه و کذّبه: امام فرمود: آنان آل محمد‌اند، به ایشان دیدگاه کلبی را یادآور شدم که می‌گوید: اهل الذکر در این آیه اهل کتاب هستند، امام فرمود: او را لعنت کن و تکذیب نما».
 صحابه‌ای که شاهد نزول وحی بوده‌اند، اهل الذکر را اهل الکتاب نمی‌دانند، جز ابن عباس که دو قول متعارض از وی نقل شده است. «یکی اهل کتاب و دیگر اهل البیت»
 علامه طباطبایی، اهل البیت را تنها مصداق اهل الذکر دانسته است.
 برخی روایات: ذکر = قرآن، اهل الذکر = ائمه اهل البیت علیهم السلام
 امام باقر علیه السلام : «الذکر، القرآن و نحن مسئولون».
 امام صادق علیه السلام : «کِتَابُ‏ اللَّهِ‏ الذِّکْرُ وَ أَهْلُهُ آلُ مُحَمَّدٍ الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ بِسُؤَالِهِمْ وَ لَمْ یُؤْمَرُوا بِسُؤَالِ الْجُهَّالِ وَ سَمَّى اللَّهُ الْقُرْآنَ ذِکْراً فَقَالَ‏ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر...»
 امام رضا علیه السلام در مناظره با اهل تسنن که اهل الذکر را یهود و نصاری می دانستند، فرمود: «وَ هَلْ‏ یَجُوزُ ذَلِکَ‏ إِذاً یَدْعُونَّا إِلَى دِینِهِمْ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ أَفْضَلُ مِنْ دِینِ الْإِسْلَامِ، فَقَالَ الْمَأْمُونُ: فَهَلْ عِنْدَکَ فِی ذَلِکَ شَرْحٌ بِخِلَافِ مَا قَالُوهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ: نَعَمْ، الذِّکْرُ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَحْنُ‏ أَهْلُهُ‏ وَ ذَلِکَ بَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ یَقُولُ فِی سُورَةِ الطَّلَاقِ‏ «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً* رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّه... ‏»
 سؤال: چگونه می توان سیاق آیات را با مفاد روایات جمع کرد؟ چون ظاهر سیاق این آیات در مورد پرسش مشرکان از عالمان درباره جنس انبیاست، در حالیکه روایت در مورد پرسش جاهلان از اهل بیتD است.
 2. گروهی از مفسرین در صدد بیان توجیه برآمده‌اند:
 وجوه جمع روایات با سیاق آیات:
 فیض کاشانی (ق11) وی نخستین بار به این نکته توجه کرده و سعی در وجه جمع نموده است:
 از روایات بر می آید که اهل الذکر همان اهل البیتD هستند، مخاطبین آیه مؤمنان‌اند، و مورد سؤال نیز هر چیزی است که برای آنان دشوار می‌نمایند. این معنا در صورتی بر آیه تطبیق می شود که تعبیر «وَ ما أَرْسَلْنا» در آیه رد بر مشرکان نباشد یا آنکه فراز «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون» مستقل از قبل و بعد، کلامی مستأنفه باشد.
 گروهی بر مبنای عقلی «لزوم رجوع جاهل به عالم» به جمع میان سیاق آیه و مفاد روایت برآمده‌اند.
 بر این اساس هر چند مورد نزول آیه،‌ پرسش از اهل کتاب است، اما مصداقی از قاعده عقلاست که شریعت نیز آن را پذیرفته و قرآن با حکم به ارجاع مشرکان و ... به اهل کتاب نموده است. لزوم رجوع به اهل بیتn نیز مصداقی از این حکم ارشادی است.
 
 نظر علامه طباطبایی:
 «این آیه به حسب مورد تنها بر اهل تورات تطبیق می‌شود، به ویژه آنکه آنان دشمنان پیامبر بودند، به همین دلیل مشرکان به دیدگاه ایشان اطمینان داشتند. اینکه برخی گفته‌اند: مراد از اهل الذکر، اهل قرآن هستند، با اتمام حجت بر مشرکان سازگار نیست، چون مشرکان نبوت پیامبرn را نمی‌پذیرفتند، چه رسد به اینکه حکم مؤمنان از اهل بیت به رسالت پیامبر را گردن نهند.» «هر چند به حسب مورد آیه مسؤلون اهل کتاب هستند،‌ اما با قطع نظر از مورد، با توجه به اینکه مورد مخصص نیست، و شأن قرآن نیز این است که در آن تنها به موارد نزول اکتفا نشود، و حکم به حسب پرسندگان عام است. پرسنده هر کسی است که نسبت به معارف حقیقی و تکالیف خود جاهل است، ... هر چند به حسب مفهوم پرسش شدگان عام هستند، اما بنابر روایات در اینجا خاص و تنها بر اهل بیت تطبیق شده است».
 به نظر علامه: سیاق درباره پرسش مشرکان از اهل کتاب است، که به صورت طبیعی منطبق بر اختیار آدمیان بوده است،  با تجرید این معنا از خصوصیاتش، بر حسب مفهوم عام در«رجوع نادان به دانا» می‌یابیم، اما چون به مفاد روایات نظر افکنیم، ناگزیریم این مفهوم را تنها مصداقی خاص به کار گیریم. و به حسب مصداق تنها اهل بیت را اهل الذکر و مرجع رجوع نادان بدانیم.
 علامه از یکسو به سیاق آیه وفادار مانده و از سوی دیگر راه حل حلی یافته است. چون ایشان اهل الذکر را بر اساس روایت، متعین در اهل البیت می‌داند.
گفتار دوم: ارزیابی و نقد مناقشه‌ها و تردیدها
  مناقشه در مفاد روایات
 مفاد روایات: اهل الذکر= منحصر در اهل البیت
 تلاش مفسران در جمع بین سیاق آیات و مضمون روایات
 اشکال: این وجه جمع تام نیست و باید از روایات چشم پوشید و تنها سیاق را پذیرفت. (اهل الذکر= یهود و نصاری)
 نقد مناقشه:
 1.حجم بالای روایات به حدی است که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت.
 2. استفاده از ادله در انحصار اهل الذکر در اهل البیت:
 الف)اطلاق آیه در ارجاع به اهل الذکر بدون قید و شرط است که بیانگر عصمت اهل الذکر است که تنها بر ائمه معصوم قابل تطبیق است.
 ب) حدیث پیامبرn در منابع اهل سنت در مورد اهل الذکر بیانگر موقعیت خاص ایشان است.
 «إن الرجل لیصلی و یصوم و یحج و یعتمر و أنه لمنافق، قیل: یا رسو ل الله، بماذا دخل علیه النفاق؟ قال: یطعن علیه إمامه و أمامُه من قال الله فی کتابه «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون» در این حدیث سخن از اهل کتاب نیست، و بیانگر جایگاه ممتاز اهل الذکر است.
 ج) قرآن در آیات 43 و 44 نحل می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر...»
 1. چون ذهن مفسران معطوف به سیاق بوده: «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ» را متعلق به «أَرْسَلْنا» یا «نُوحِی» گرفته‌اند.
 2. اگر ذهنیت پیشین نبود، این احتمال راجح می‌نمود: «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ» متعلق به «لا تَعْلَمُونَ»: اگر بینات و زبر را نمی‌شناسید از اهل الذکر بپرسید که «اهل الذکر» بینات و کتاب‌ها را می‌شناسند.
 دلیل: «ابواب کتاب الحج? کافی»، روضه کافی، تحف العقول: حرانی، ...
 مانند حدیث امام صادق: «َقَدْ أَنْزَلَ‏ اللَّهُ‏ الْقُرْآنَ وَ جَعَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ جَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَ لِتَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أَهْلًا لَا یَسَعُ أَهْلَ عِلْمِ الْقُرْآنِ الَّذِینَ آتَاهُمُ اللَّهُ عِلْمَهُ أَنْ یَأْخُذُوا فِیهِ بِهَوًى وَ لَا رَأْیٍ وَ لَا مَقَایِیسَ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ بِمَا آتَاهُمْ مِنْ عِلْمِهِ وَ خَصَّهُمْ بِهِ وَ وَضَعَهُ عِنْدَهُمْ کَرَامَةً مِنَ اللَّهِ أَکْرَمَهُم‏ بِهَا وَ هُمْ أَهْلُ الذِّکْرِ الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِسُؤَالِهِم‏...: خداوند قرآن را نازل کرد و آن را برای هر چیزی تبیان قرار داد و برای قرآن و آموزش آن اهلی را قرار داد. هرگز اهل علم قرآن که خداوند از علمش به آنها داده، مجاز نیستند در قرآن هوای خویش را به کار برند یا آن را بر اساس رأی و قیاس تفسیر کنند. خداوند با دانشی که به آنان داده و آنان را ویژه علم قرآن کرده است از این امور بی نیازشان ساخت و آنان را گرامی داشت پس با این کار آنان را ارج نهاد. اینان اهل الذکرند که خداوند به مرم دستور داده است تا از آنان سؤال کنند».کافی،ج8، ص 32، ح5.
 د) در تعارض بین دلیل لفظ (روایات) با دلیل لبی (سیاق آیات)، دلیل لفظی بنا به قاعده تخاطب در سیره عقلا مقدم است.
 هـ) قرآن از اهل بیت در این آیات با وصف «اهل الذکر» یاد کرده، همان گونه که در آیات دیگر از آنان با وصف صادقین، اولی الامر، متوسمین، اوتوالعلم، من عنده علم الکتاب و ... یاد می کند. توصیف ائمهD با اوصاف برای تعظیم و تکریم آنان است.
 و) عبارت «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون» را می‌توان معترضه به حساب آورد. این در صورتی است که بر اساس قول بیشتر مفسران مشی کرده و سیاق را درباره مشرکان و مورد سؤال را تردید وانکار آنان نسبت به بشر بودن انبیا در نظر گیریم.
 ز) طبق نظر فیض کاشانی: عبارت «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ» را مستقل از قبل و بعد دید. آنگاه:
 الف ـ عبارت «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ» به صورت ترکیبی بنابر سیاق اهل الذکر، اهل کتاب خواهند بود.
 ب ـ عبارت «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّکْرِ» به صورت مستقل فقط اهل بیت می‌باشند.
 قاعده استقلال در بیان علامه طباطبایی: «أن کل جمل? وحدها، و هی مع کل قید من قیودها تحکی عن حقیق? ثابت? من الحقائق او حکم ثابت من الاحکام...»: هر جمله در قرآن به تنهایی بدون توجه به قیودش از یک حقیقت یا حکم ثابت حکایت می‌کند.(جمله درون و بیرون سیاق حجت است).
 ح) با تأویل (تجرید از خصوصیات و تطبیق آن بر موارد مشابه)، به انحصار معنای اهل الذکر در اهل البیت دست می‌یابیم.
 تحلیل: موقعیت اجتماعی و فرهنگی اهل کتاب به عنوان «اهل کتاب» در مقابل مشرکان به عنوان «امیین» که فاقد کتاب‌اند، به دست می‌اید.
 قرآن بر اساس سیاق از موقعیت اجتماعی اهل کتاب به عنوان مرجع علمی استفاده کرده و مشرکان را به آنان به دلیل شأنیت علمی ارجاع داده است. ولی پس از استقرار اسلام و تمام شدن دو طبقه «اهل کتاب» و « امیین»، هم چنان این پیام قرآن پابرجاست و باید به اهل علمی مراجعه نمود که شأن مرجعیت علمی دارند. چنین شأنیتی تنها در میان معصومان یافت می‌شود که ثقل قرآن بوده و از خطا و اشتباه مصون‌اند،‌ بنابر این تنها مصداق اهل‌الذکر در این امت آنان خواهند بود.
 توجه به شأن صدور روایت: زمانی که داعیه‌دارن دین و مرجعیت علمی فراوان و امکان انحراف بسیار بود، ائمهD با تأکید که تنها آنان «اهل الذکر» هستند، مرجعیت دینی را برای «اهل البیت» ثابت دانستند.
 جمع بندی: در سطح تنزیل؛ استقلال آیه و در سطح تأویل: تجرید و تعمیم به صواب نزدیکتر است.
 نکته: 1. در تفکر شیعه مرجعیت سیاسی از مرجعیت علمی (معنوی و ملکوتی) جدا نیست، زیرا ائمه دارا علوم و معارف لدنی می‌باشند.
 2. هر چند ائمه علیهم السلام مرجعیت دینی مطلق دارند و سخنشان منطبق با واقعیت است، ولی این مرجعیت تنها برای افرادی محقق می‌شود که مرجعیت اهل‌بیتD را پذیرفته و در مقابل آن تسلیم هستند، زیرا در غیر این صورت به ایشان مراجعه نکرده و یا در صورت مراجعه بدان عمل نمی‌کنند.
 
 

 



موضوع :